تولد دلینا

نفسم

خوشگلم

عزیز مامان امروز تولد دلنیا بود و تولدش رو توی شهربازی رنگین کمون گرفته بود از اونجایی که مامانا دعوت نداشتن من احتمال دادم شما به این تولد نری ولی دیروز گفتی مامان میشه شما پایین تو ماشین بشینی گفتم بله مامان معلومه که میشه من اصلا تو ماشینم نمیرم طبقه پایین میمونم و توام با استقبال قبول کردی

ظهریهو یادم اومد که هدیه نخریدیم دو تا از کتابای خودت رو که خونده بودیمشون رو کادو کردیم واسه دلنیا (مامان جون تو کتبا و وسایلت رو فوق العاده تمیز نگه میداریم حتی کتابایی رو که چند بار خوندی و دوسشون داری انگار نو نو ان)

خلاصه ساعت پنج راه افتادیم تولد و رسیدیم و من طبقه پایین وایسادم و شما هم رفتی دو بار یواشکی ازله ها اومدم بالا دیدم هزار ماشاله واسه خودت داری میرقصی عزیزم

ی ربع بعد مامان دلنیا اومد و از همه مامانا دعوت کرد که بیان بالا و گفت بعضی از بچه ها ناراحتن و ما هم رفتیم بالا

قربونت برم منو که دیدی کلی خوشحال شدی و بیشتر و بیشتر بهت خوش گذشت عمو حمیدم بود و تو کلی رقصیدی و خیلی خوش بودی ی دفعه با اون بغض مضلومانت دیدم داری گریه میکنی و میای سمت من

گفتم قربونت برم چی شد گفتی آترینا گلومو چنگ زد . فدای روی ماهت بشم دیدم سینت قرمزه گفتم چرا گفت برف شادیمو خواست ندادم بهش چنگ زد

فدات شم دلم می خواست دختررو گیربیارم ی نیشگونی ازش بگیرم  که نگو ولی اتفاقا وقتی رفتیم پایین واسه بازی دیدمش دلم نیومد با اینکه قلبم الانم واسه تو درد میکنه

فدات شم آرزومه بتونی از حقت دفاع کنی قدرت داشته باشی ولی میدونم خودم مقصرم ما اینقد سعی کردیم تو خیلی مودب باشی و خانم باشی که این با پررویی و گرفتن حق با زور و دعوا منافات داره و من هزار بار پشیمونم که سعی کردم تو خانم باشی و همه میگن عجب دختری چقد خانمه چقد ماهه ولی خودت در آینده اذیت بشی مامان خیلی پشیمونم از خدا میخوام در عین با ادب بودن و مودب بودن بتونی حقت رو بگیری

فدات شم در کل خیلی بهت خوش گذشت و طبقه پایین هم ی ساعتی بازی کردی و بهت خوش گذشت و بعد با هم رفتیم خونه تو راه گفتی مامان تولد منم شهربازی بگیر من خیلی دوست دارم

همیشه خوش باشی و قوی