غزلغزل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
گیسوی منگیسوی من، تا این لحظه: 7 سال و 7 روز سن داره

غزل زندگی

حرف زدن 3

1392/3/21 13:57
نویسنده : عاشق غزل
297 بازدید
اشتراک گذاری

 عزیزمامان! شیرین زبونم!

اینشیرین زبونی های تو همچنان ادامه داره، چندتاشو واست می نویسم:


مثلاوقتی که ی کاری میکنی که میگم نکن دست نزن بلافاصله با ی قیافه ی حق به جانبی میگی:

"بچهبت! دس می زنی به خاتا دس می زنه مماغش تف میتنه"شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

بعد بهمحضی که بهت مگم: غزل! من بچه بدم؟!

بلافاصله میگی: نه سجاد (پسر واحد بغلی) کهشاید تو زندگیت دوبار اونو ندیده باشی ولی بدیهای دنیا به اون مرتبط میشه، چوناولین بار با صدای جیغش اونو شناختی و من گفتم: بچه ای که جیغ می زنه بچه بدی استو این اسم به نام سجاد طفلی ثبت شد! 25/6/91

 

تاصدات می کنیم مخصوصا من و بابا و مامان جون، فوری میگی: جونم؟ جونم؟

 

ایناروواسم قاچ کن: اینارو آسم چاخ تن

 

باخریدن هر چیزی هر چند کوچیک حتی ی جفت جوراب یا حتی تغییر دکور خونه میگی:

به!چقد دوشدله مبارتت باشه

مامان! یادته من انتی((ennati بودم از اینا داشتم؟! (بااشاره دست چیزی حدود دو سانتو نشون میدی که اینقدی بودم)

(هفت ماهگی)

نمیدونم:ممیدونم

یاعلی: یا دلی

بشقاب:دوشباق

شکست:دشدست (deshdast)

قلقلیه:دل دلیه

عنکبوت:امپبوت

اسباببازی: ابزازازی... ابابازی

قند:لند

گل سرتکوش؟: دل(dol) سرتخوش؟

اجیمجی لا ترجی: اجی ملجی

گوشواره:دوفداره

 فشار بده: شفار بده

یکیاز بازیهای سرگرم کننده و مورد علاقه شما که هیچوقت بهش نه نمیگی مهمون بازی بامهمونای خیالی و خوراکیای خیالی است اینقد با این ظرفای اسباب بازیت به من و بابابه قول خودت "تیت القی" (کیک الکی) میدی میخوریم که نزدیکه خفه بشیم! یککم تاخیر هم قابل قبول نیست، بابا! مهمونا دارن نیدات می تنن!!!

مامانفدات بشه اگه وسط بازی من، کاری چیزی داشته باشم به من میگی: مامان! هل نشو مهمونادارن دعا میخونن!

گوشیتلفنو میدی به مامانو میگی مامان بیا خاله آذیه، میگم مامانی کار دارم میگی: بیاتم (کم) حرف بزن القیه( الکیه)36_13_1.gif

 

هردفعه ی بار وسط بازیهات یا وقتی من حواسم جای دیگه است و به حرفت گوش نمیدم میگی:

ایخدا  خدالندا دسّ مامانم چیتار تنم؟!(دست مامانم چیکار کنم؟!)

 

قورباغه:دورباغه

کالباس:تابلاس

مامان!چرا اونجا وایسادی؟ مامان! چرا اونجا لاسّادی؟

ازتمیپرسم: "مامان جون" بهت چی میگه؟ میده عشدم عُممم زنددیم (میگه عشقم، عمرم، زندگیم)

 

اگهمن ی لحظه برم تو فکر، تو هم ی فیگور عاقل اندر سفیه به خودت میگیریو دستتو میذاریزیر چونه، چشاتاو ریز میکنی و میگی:

میدی حالاچیتار تنیم؟ (میگی حالا چیکار کنیم؟) فردا ناهار چی دلس تنیم؟ (فردا ناهار چی درستکنیم؟)

 

عزیزمامان یکی دو ماهی است اسم انگشتارو یاد گرفتی و کافیه کسی ی حرفی بزنه که مرتبطبا انگشت باشه فوری میگی: تودوم اندوشت؟(کدوم انگشت؟) مثلا خیلی دوست داری موقعمیکس کردن یا آبمیوه گرفتن دکمه رو تو بزنی مرتب میگی: مامان نزنی تا من خودم بزنمبعد که همه چی واسه زدن دکمه آماده است، با تودوم اندوشت؟ به فرض من میگم انگشتاشاره، میگی نه اندوشت اندوشتر، میگم مامان جون اون نمیشه دکمش سفته اصرار که فقط اندوشتاندوشتر، میگم باشه مامان زود باش بزن میزنی میگی: "ممیشه سفته" اندوشتخوچت(انگشت کوچک) خلاصه این سناریو همنیطور ادامه داره

کافیهاتفاقی پات بخوره به پای کسی یا به میزی چیزی:

ایوای! مامان خانوم! اندوشت خصتم( انگشت شصتم)

قربونتبرم حتی تو حرفای معمولی هم انگشتارو به تفکیک میگی

 

چارپایه:چارپاخه

وبالاخره ...

توالت:تولاخت 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل زندگی می باشد