غزلغزل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
گیسوی منگیسوی من، تا این لحظه: 7 سال و 7 روز سن داره

غزل زندگی

حرف زدن 2

1392/3/21 13:57
نویسنده : عاشق غزل
246 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مامان

خوشگلم! شما وقتی ی چیزی مثل آب یا شیر و یا غذاتو اتفاقی می ریختی زمین، خیلی هل می کردی و با ی بغضی می گفتی: "ییخت" و یا حتی چشات پر از اشک میشد که "ای وای" ما هم فوری جمعش میکردیم و مرتب میگفتیم: "عیب نداره ... عیب نداره.. "

و حالا...

خوشگل مامان

به محضی که ی چیزی می ریزی زمین حالا یک لیوان پر از شیر روی میز یا کاسه سوپ روی فرش و یا هر چیز دیگه، فوری با خونسردی تمام مارو دلداری میدی و میگی:" عیب نداره عیب نداره" آخرش دیروز دیگه صدای مامان دراومد: بابا جون عیب داره عیب داره... 27/5/91

عزیز مامان! وقتی عصرا بابا میخوان برن سرکار و  توهم خیلی دلت میخواد باهشون بری، از اینورم دلت واسه من می سوزه یا فکر میکنی نکنه من ناراحت بشم، موقع رفتن می گی: مامان تو بیسین خستدی (khastadi) بدیر(badir) تا من زودی بیام. ( مامان تو بشین خستگی بگیر تا من بیام) قربون حرف زدنت برم مامانی

19/4/91

 ی حرفی که خنده همه رو درمیاری :

وقتی ی نفر چند بار از ی جا یا جلوی صورتت رد میشه مثلا بابات،با صدای بلند میگی: ای دات! "میا میا" "میا میا" ( ای داد میره میا )

قرونت برم اینو یادم رفته بود واست بنویسم وقتی ی چیزی کلافت میکنه یا کاری رو خوب نمیتونی انجام بدی میگی: ای دات بیدات  ( ای داد بیداد)    24/5/91

   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل زندگی می باشد