غزلغزل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
گیسوی منگیسوی من، تا این لحظه: 7 سال و 7 روز سن داره

غزل زندگی

حرف زدن

1392/3/21 13:57
نویسنده : عاشق غزل
241 بازدید
اشتراک گذاری
غزلم گل نازم

بعضی وقتها آدم دلش میخواد تو توی همین سنی که هستی بمونی و به همین شیرین زبونی حرف بزنی! بعد بلافاصله به خودت میگی وای خدا نکنه!!!

قند عسلم هر چی هم که مترصد فرصتی میشیم تا صداتو ضبط کنیم تا ی روزی خودت بشنوی و کلی واسه خودت ضعف بری نمیشه! چون زودی متوجه میشی و دیگه حرف نمیزنی! یا میگی "بده به من" حالا یا دروبین یا گوشی یا رکوردر یا ... "من درست تنم"(کنم)

وقتی سوار ماشین میشی اگه پشت بشینی میگی: بَبَخشید پشتم (دیدی ما عذرخواهی میکنیم از اینکه پشتمون شده تو خوشگل مامان فکر میکنی هر وقت پشت بشینی باید عذرخواهی کنی)تاریخ: 20 اردیبهشت 91

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

کوچکترین اشتباهی بکنی یا حتی کاری نکرده باشی ولی ی نفر غصه دار نشسته باشه میری و با ی صدای آروم و نازی میگی بَبَخشید (babakhshid) قربون صدات برم اینقدر با ناز و قشنگ میگی که دل همه واست ضعف میره...

سلسله مراتب حرف زدنای غزل گلم:

آب: پُ (po)- باب- آب          لُپ: پُ ( در سن حدود یازده ماهگی هم آب po  بود هم لپ)       

خوابیدی؟ آبیدی؟

بیداری؟ باداری؟

تخم مرغ: مخ تودخ (mokh to dokh)

آبمیوه: آفدیده

ژله: دیلدا

بگیرینم بغل: بیا بدلم

اداره: آداره

مثلا شب گذشته میگی مامان بیا بازی تنیم( کنیم) گفتم مامان ساعت یک نصف شبه چی بازی کنیم؟ گفتی: بیا حرف بَزَنیم (bazanim)

تاریخ: 1 خردا 91

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

گل نازم غزلم

من خیلی زودتر از این حرفا باید واسه حرف زدن تو دختر نازم پست میذاشتم ولی کوتاهی کردم وقتی به خودم اومدم و فهمیدم ای وای داره دیر میشه که: متوجه شدم بعضی از حرفای خیلی ناز و بامزت دیگه تکرار نمیشه و هزارماشاءالله داری روز به روز تغییر میکنی و خیلی از حرفات داره فراموش میشه، پس تصمیم گرفتم ی پست بذارم در قالب برچسبها و هر بار ی حرف جدیدی که شنیدم حتی یک کلمه با همین عنوان "حرف زدن" بذارم تو وبلاگت!

مثلا گلم همین امروز شنیدم که دیگه به "خوابیده" نمیگی آبیده (ماشاءالله)

عزیزم نمیدونم چرا هر چی کاملتر حرف میزنی آدم ی دلتنگی عجیبی بهش دست میده، نمیدونم چرا و دلم واسه کی تنگ میشه؟!!

مثلا وقتی میخواستی ی چیزی رو دوباره واست بگیم یا انجام بدیم میگفتی "دوتا" وال الان بطور کاملا ناگهانی گفتی: دوباره

بشقاب: دوشباق     ساکت: تاتت   فردا: سردا     تپل: پپل  تاریخ: 28مردا 91 یعنی همین الانم اینارو اینجوری میگی

وقتی داریم از خیابون رد میشیم دستو میگیری جلو ماشیناو میگی آسین آسین!

اگه مامان ساکت ی جا بشینه میای میگی مامان! اهری؟(قهری) میگم نه مامان جون میگی: پس چرا حرف نمزنی؟(namazani)


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل زندگی می باشد