غزلغزل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
گیسوی منگیسوی من، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

غزل زندگی

جشن اول دبستانیها

1395/6/31 18:21
نویسنده : عاشق غزل
282 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

سلام غزلم، نفسم

عشق مامان نمیتونم بگم چه حالی دارم

بعداز اینهمه استرس پیدا کردن مدرسه ی خوب، معلم خوب و چند تا مدرسه رو جابه جا کردن، امروز که کادر مدرسه و معلمتون رو دیدم نمیدونی چقد خوشحالم

همه مودب با فرهنگ،  مدرسه خوب، دلباز و ...

امروز یکم شهریوره و جشن اول دبستانی ها بود

من و بابا و خاله آذی و مامان جون رفتیم مدرسه وای ما خونوادگی رفته بودیم تازه بعد از حدود نیم ساعت زهرا جونم از ادارش پاس گرفته بود و اومد.

غزل از اولش دایی امیر این پیشنهادو داد که همه باید با غزل بریم مدرسه و راهیش کنیم ولی الهی بمیرم خودش نتونست بیا و جاش خیلی خالی بود.

عزیز مامان خیلی جشن خوبی بود و بهت خوش گذشت بعد همگی رفتیم بالا (کلاس شما طبقه دومه)

معلمتون ی سری کارت که رو ش عکس حیوونای مختلف و میوه و ... بود دستش بود و گفت بچه ها یکی یکی بیان و ی کارت بردارن و برن روی میزا رو بگردن و عکس همگروه عکس دستشون رو پیدا کنن جاشون همونجاست. شما عکس ی میوه دستت بود و رفتی جاتو که جای خیلی خوبی م بود پیدا کردی و نشستی. ردیف اول پیش میز معلم

معلمتون (خانم اسدیان یکتا) گفت هر هفته این بازی رو داریم و جای بچه ها تغییر میکنه.

عزیزم تا حدودای ساعت یازده و نیم مراسم طول کشید و به هممون خیلی خوش گذشت.

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل زندگی می باشد