عشق مامان و بابا
سلام عزیز دلم
سلام عشقم
الان ساعت یازده و نیم شب است و دختر گلم همین الان خوابش برد. من و بابا هم کنارت نشستیم و مرتب قربون صدقت میریم.
عزیزم، نفسم! شما وقتی خوابت میگیره و می خوای بخوابی میگی مامان میشه پشتمو بخواری من خوابم میا؟!این عادتو خاله آذی یادت داد وقتی خوابت میگرفت خاله آذی برای فراری از بغل کردنو و راه بردناین راهو کشف کرد و حالا این تنها روش خواب کردن شماست!
دختر نازم! ملوسم! الانم داشتی با بابا تند و تند پسته میخوردی که بابا گفتن شب خوب نیست پسته بخوری گفتی: میرم مسواک میزنم و متاسفانه در حال دراز کشیدن فوری خوابت برد و به مسواک نرسید.
عزیزم از صبح بیرون بودی و کلی خسته شده بودی، امروز پیش مامان جون نبودی و بابا کلی راه رفتین کارای بانکی داشتین دفتر بابا رفتین و کلی کار... بعد ظهر اومدین دنبال مامان و نهار رفتیم بیرون و کلی هم پارک بازی کردی بعد از اون بازار و ... خلاصه روز پرکاری داشتی عزیز مامان
خوب بخوابی نفسم
راستی مامان وقتی خیلی واست ضعف میکنم میگم نفسم! دیروز پرسیدی: مامان نفس خوبه؟ گفتم: بله، چرا؟
یعنی چی شما به من میگی نفسم؟
گفتم میشه الان با دستت دهن و دماغتو بگیری و نفس نکشی؟
فوری با اون دستای کوچولوت دهنو دماغتو گرفتیو چند ثانیه بعد ول کردی گفتم: مامان جون دیدی چی شد؟ دورازجون ی ذره دیرتر اگه ول میکردی خفه میشدی چون نمیتونی نفس بکشی تو هم نفس منی اگه نباشی من میمیرم.
کجا نباشم؟ رفتی کنار رادیاتو گفتی ینی من قایم بشم تو خفه میشی؟
نه عزیز دلم اگه ی روز نبینمت و ...
دیگه الان بابا میخواد غزلو بذاره تو تختش و از مامان میپرسه من ببرمش؟ بله لطفا!
شب بخیر