غزلغزل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
گیسوی منگیسوی من، تا این لحظه: 7 سال و 7 روز سن داره

غزل زندگی

تولد مامانی

1392/7/18 11:09
نویسنده : عاشق غزل
621 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گردلی مامان

عشقم! عزیزم! قندعسلم!

 

دیروز تولد مامان بود و شما همش میگفتی مامان جون حالا چی میشه تولد من باشه؟!!!!

 

قربونت برم تقریبا همون شد که میخواستی همه کاره ی تولد شما بودی!!!

 

امسال به علت اسباب کشی، تولد مامان خیلی ساده منزل مامان جون برگزار شد.

 

 قربون حرف زدنت برم همش به مامان میگفتی: مامان بیا شفارت (فشار) بدم بعداز اینکه کلی گردنمو فشار میدادی میگفتی دیدی چقد قویم؟! اندازه ی دینا (دنیا) دوست دارم

 

niniweblog.com

 

ماجرای این لاک پشت:

دو سه روز پیش، قرار بود من با زهرا جون برم بازار واسه انگشترش که داده بسازن، ولی خوشگل مامان، تو خواب بودی و من ناچار بدون غزلم رفتم و تو موندی پیش دایی امیر و مامان جون.

مامان قربونت بره وقتی عصرا تنهات میذارم خیلی خیلی غصه دار میشم، آخه خوشگلم، عشقم هر روز به مامان میگی: مامان جون تو که میری اداره من دلم آست (واست) تنگ میشه! بهت میگم قربونت برم من که ظهر زودی میام پیشت! بازم میگی آخه مامان من صبح که از خواب پا میشم خیلی دوس دارم نرفته باشی اداره! کاش هر روز تعطیل باشه!

به خاطر همین به دایی امیر گفتم اگه غزل بیدار شد بهش بگین رفتم واسش هدیه بخرم!!!

موقع برگشتن اینقد دیر شده بود که غیر از چند تا مغازه جایی باز نبود منم از غصه میخواستم خفه بشم.niniweblog.com

مامان جون تو عاشق لوازم التحریر و کتاب و چس بسی (برچسب) عزیزم هیچ جا هم باز نبود منم رفتم اون مغازه اسباب بازی فروشی زاقارت و ی چند تایی اسباب بازی خوشگل پیدا کردمو خریدم لحظه ی آخرم این لاک پشتو دیدمو اونم با کمال بی میلی خریدم که تعدادشون زیاد بشه (از همشونم ارزونتر بود)

قربون شکل ماهت برم تا رسیدم خونه گفتی: مامان جون آخه چرا رفتی واسه من عیدی بخری؟!

منم دونه دونه هدیه هاتو نشونت دادم و واسشون ذوق میکردیniniweblog.com ولی به محضی که لاک پشتو دیدی خیلی ذوق کردی niniweblog.comniniweblog.comو اصلا اهمیتی به بقیه ندادی و گفتی: من عاشدشم! (عاشقشم)

مامان! لاک پشت چی میخوره؟!!!!

هنوزم که هنوزه از محبوبیت لاک پشت چیزی کم نشدهniniweblog.com

niniweblog.com

همیشه شاد باشی نفسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

هدی
21 مهر 92 9:06
تولد مامانی مبارک باشه غزل جون. تولد خودتم که نزدیکه.
هدی
25 مهر 92 17:48
سلام گردلی مامانش.

ماشالله چه این لباس رنگی رنگیه بهت میاد خاله خوشجله

دلم کباب شد برای صبح های این گل دختر. حالا بره مدرسه دیگه صبح ها براش سخت نیست.

الله اکبر این عکس آخر خیــــــــلی ناز افتادی غزلی.

اون عکسی رو هم که داری جیغ می زنی انگار خیلی دوست دارم. یه شیطنت خاصی داری.




مرسی خاله جونم

خوشجلی از خودتونه

فرشته
4 آبان 92 11:23
salam be porteghale khodam va mamanesh...tavalodet mobarak doostam bebakhshid k dir umadam...ghazal joon man emruz delam kheili gerefte ...kash hichvaght bozorg nemishodam




خدا نکنه که تو دلت بگیره همین الان بهت زنگ زدم ولی نمیدونستم همچین کامنتی واسه غزل گذاشتی خودتم چیزی نگفتی الان دوبار ه بهت زنگ میزنم




عسل و غزل
5 آبان 92 0:10
لیلا جون تولدت مبارک.خدایی شادی بالاتر از شادی این بچه های مهربون تو زندگیمون وجود نداره

مرسی عزیزم
حال غزل گلم خوبه؟ دندونش در چه وضعیه؟ انشاءالله که خوب خوب باشه هردودخترای گلم رو ببوس خودتم ببوس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل زندگی می باشد