تولد مامانی
سلام گردلی مامان
عشقم! عزیزم! قندعسلم!
دیروز تولد مامان بود و شما همش میگفتی مامان جون حالا چی میشه تولد من باشه؟!!!!
قربونت برم تقریبا همون شد که میخواستی همه کاره ی تولد شما بودی!!!
امسال به علت اسباب کشی، تولد مامان خیلی ساده منزل مامان جون برگزار شد.
قربون حرف زدنت برم همش به مامان میگفتی: مامان بیا شفارت (فشار) بدم بعداز اینکه کلی گردنمو فشار میدادی میگفتی دیدی چقد قویم؟! اندازه ی دینا (دنیا) دوست دارم
ماجرای این لاک پشت:
دو سه روز پیش، قرار بود من با زهرا جون برم بازار واسه انگشترش که داده بسازن، ولی خوشگل مامان، تو خواب بودی و من ناچار بدون غزلم رفتم و تو موندی پیش دایی امیر و مامان جون.
مامان قربونت بره وقتی عصرا تنهات میذارم خیلی خیلی غصه دار میشم، آخه خوشگلم، عشقم هر روز به مامان میگی: مامان جون تو که میری اداره من دلم آست (واست) تنگ میشه! بهت میگم قربونت برم من که ظهر زودی میام پیشت! بازم میگی آخه مامان من صبح که از خواب پا میشم خیلی دوس دارم نرفته باشی اداره! کاش هر روز تعطیل باشه!
به خاطر همین به دایی امیر گفتم اگه غزل بیدار شد بهش بگین رفتم واسش هدیه بخرم!!!
موقع برگشتن اینقد دیر شده بود که غیر از چند تا مغازه جایی باز نبود منم از غصه میخواستم خفه بشم.
مامان جون تو عاشق لوازم التحریر و کتاب و چس بسی (برچسب) عزیزم هیچ جا هم باز نبود منم رفتم اون مغازه اسباب بازی فروشی زاقارت و ی چند تایی اسباب بازی خوشگل پیدا کردمو خریدم لحظه ی آخرم این لاک پشتو دیدمو اونم با کمال بی میلی خریدم که تعدادشون زیاد بشه (از همشونم ارزونتر بود)
قربون شکل ماهت برم تا رسیدم خونه گفتی: مامان جون آخه چرا رفتی واسه من عیدی بخری؟!
منم دونه دونه هدیه هاتو نشونت دادم و واسشون ذوق میکردی ولی به محضی که لاک پشتو دیدی خیلی ذوق کردی و اصلا اهمیتی به بقیه ندادی و گفتی: من عاشدشم! (عاشقشم)
مامان! لاک پشت چی میخوره؟!!!!
هنوزم که هنوزه از محبوبیت لاک پشت چیزی کم نشده
همیشه شاد باشی نفسم