غزلغزل، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
گیسوی منگیسوی من، تا این لحظه: 7 سال و 7 روز سن داره

غزل زندگی

تختخواب

1392/9/9 12:49
نویسنده : عاشق غزل
726 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مامان

سلام عشقم

غزلم، عزیزم، شما از روز تولدت تا روز تولد چهار سالگیت پیش مامان می خوابیدی و مامان هم هیچ اقدامی واسه جدا کردن رختخواب شما انجام نمیداد،niniweblog.com هر کس میگفت میگفتم حالا جداش میکنم.

غزلم خیلی از این قضیه میترسیدم همش با خودم فکر میکردم اگه ی چیزی بخواد من نفهمم- اگه خواب بد ببینه بترسه من ندونمniniweblog.com- اگه آب دهنش بپره گلوشniniweblog.com- اگه پتوش بره کنار... خلاصه هزار تا اگر دیگهniniweblog.com

هر کس میگفت مثلا ی سالگی بچم رو جدا خوابوندم niniweblog.com کلی واسش استدلال می آوردم که کار اشتباهی کرده و هنوزم اعتقادم بر اینه که زیر دو و نیم  سالگی جدا خوابوندن بچه اشتباه است و راجع بهش کلی تحقیق کردم (مراجع دینی و روانشناسی)

خلاصه اینکه شما روی تخت پیش مامان می خوابیدی.

niniweblog.com

با جابجائی به خونه جدید و چیدن اتاق غزل کوچولو، خوشگل مامان رو جدا توی اتاقش خوابوندیم.niniweblog.com

 

  من و خاله آذی در حین چیدمان و کار کردن میگفتیم ای خدا غزل میخواد اینجا بخوابه؟!

غزل! میشه بعضی وقتها ما هم بیایم اتاقت مهمون بشیم و بخوابیم؟!

فدات شم تو هم فوری با ی لحن مهمون نوازانه ای که با ترحم قاطی شده میگفتی: بله بیاین، بیاین بخوابین... منم دو روز میخوابم بعد میام پیش شما

niniweblog.com niniweblog.com

مامان به خاطر اینکه ی وقت تنها نترسی گفتم: غزل گلم!  فرشته ها همیشه مواظب نی نی های خوشگل مثل تو هستن و تا صبح دور تو می چرخن و ازت مواظبت می کنن.niniweblog.com

گفتی: بزرگن؟!

نه مامان جون خیلی کوچولون

گفتی: اونایی که از اون چوبا دارن که ستاره میریزه؟!!!

آره عزیزم، نمیذارن هیچ کس به غزل گلم نزدیک بشه، با چوبشون دورتوپراز ستاره می کنن!niniweblog.com

کلی ذوق کردی و خوشحال شدی

مامان! چرا من فرشته ها رو نمی بینم؟

اونا خیلی کوچولوان و هر نی نی که بچه خوبی باشه و صبح از توی تخت خودش بیدار بشه فرشته ها ی هدیه خوشگل میذارن زیر بالشش!!!!

 

شب اول که خوابت برد گذاشتمت توی تختتو شش تا قل هوالله احد واست خوندم.niniweblog.com مامان جون میگن صبح که از خواب پاشدی بلافاصله زیر بالشتو نگاه کردی و ی کتاب خوشگل پیدا کردی که با جیغ و داد همراه بوده niniweblog.comکه مامان جون! مامان جون! فرشته کوچولوا آسم هدیه گذاشتن، نخریدنا با چوباشون درست کردن.(غزل ناز من عاشق کتابه)

وکلی خوشحال شدی و واسه مامان جون کلی تعریف کردی که چون من بچه خوبی بودم و شبم تو اتاق خودم خوابیدم و...niniweblog.com

 

فدات شم فرداش گفتی:

-مامان شماهم بیاین اتاق من مهمونی

-گفتم مامان جون ما بیایم دیگه فرشته ها زیر بالشت هدیه نمیذارن

-چرا نمیذارن من که تو تخت خودم خوابیدم

-عزیزم می بینن من خودم مواظبتم دیگه اونا نمیان

-عیب نداره حالا امروز شما و خاله آذی بیاین اتاق من

من و مامان جون و خاله آذی که هنوز به خاطر کمک به من خونمون بودن اومدیم اتاق غزل مهمونی و خیلی هم بهمون خوش گذشت مدتها بود اینجوری پیش هم نخوابیده بودیم، صبح که از خواب پاشدی بلافاصله زیر بالشتو دیدی و گفتی ای وای مامان جون آسم (واسم) عیدی نذاشتن (هدیه)و...

niniweblog.com niniweblog.com

عزیز مامان دو سه شبی گذشته بود که نصف شب دیدم ی دختری مثل ماه اومده بالای سرم و با ی صدای خیلی آروم میگه: مامان! مامان! گفتم: جونم من تشنمه، بعد از اینکه آبتو خوردی گفتی: مامان! میشه من پیش شما بخوابم؟! گفتم بله عزیزم چرا نمیشه! صبح که پاشدی زنگ زدی اداره و گفتی: مامان من اومدم پیش شما خوابیدم دیگه فرشته ها آسم هدیه نذاشتنniniweblog.com

دوباره یکی دو شب بعد صدای پاتو شنیدم که خیلی آروم داری میای اصلا تکون نخوردم ببینم چیکار میکنی، دیدم بازم اومدی با ی صدای خیلی آروم گفتی مامان! مامان! گفتم جونم عزیزم میشه من پیش شما بخوابم؟! بله خانومی چرا نمیشه

قربونت برم نمیدونی همین الان که دارم اینو مینویسم دلم واست ضعف میره که تو اینقد خانومی، همه میگن بچشون داد میزنه جیغ میزنه گریه می کنه ولی دختر ماه من مثل ی خانوم خوشگل رفتار میکنه.

 

 

ولی دیگه نیومدی و هزارهزار ماشاله قضیه جدا کردن تختخواب غزل به همین راحتی تموم شد و الان چیزی حدود ی ماهه غزل خانوم ما جدا از مامانش میخوابه و دختر خانوم من طبق معمول حادثه آفرید و چیزایی که واسه دیگران کلی دردسر داره و نگرانشن دختر ماه من به همین راحتی حلش کرد.

مرسی عزیزم

مرسی گلم

عشقم نفسم غزلم

خیلی دوست دارم خیلی

niniweblog.com

 ی اتفاق جالب:

عزیزم ی روز صبح که از خواب پاشدی فرشته ها ی مداد خوشگل صورتی واست گذاشته بودن زیر بالش  که تو دویدی اومدی تو سالن و بارکد روی مدادو نشون میدادی و میگفتی: فرشته ها هم رفتن اینو خریدن خودشون درست نکردن! ببینین! ببینین! بارکدشو نشون همه میدادی و میگفتی دیدین!!!

 

هر دو سه شب ی بار فرشته ها چیزی زیر بالش غزل نازم نمیذارن و تو خانوم خوشگل من میگی: چوبشونو گم کردن! خسته بودن! خواب بودن و ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

هدی
24 آذر 92 12:07
ماااااااااااااشالله به این گل دختر... براش اسفند دود کنید تو این عکساش مااااااااااااه شده. چشم بد دور. هزار ماشالله. الله اکبرش بشه.صد قول حول الله اش بشه ای جانم. چه فرشته های مهربونی. خدا این فرشته ها رو حفظ کنه براش.
فاطمه شعبانی جو
25 آذر 92 12:52
غزل جون ایشالا همیشه فرشته ها مواظبت باشن. بوس
عسل و غزل
26 آذر 92 23:33
عزیزم اولین استقلال زندگیت رو تبریک میگم.شاد باشی
عسل و غزل
26 آذر 92 23:33
خاله لیلا با پست جدید آپ هستیم و منتظرتونیم
فرشته
29 آذر 92 13:14
سلام چند مدته که وقتی به مامانم نگاه میکنم دلم براش تنگ میشه غزل جون تو میدونی چرا؟! منم که بچه تر بودم (هنوزم بچه م!) عاشق کتاب بودم...اونجایی که ما زندگی میکردیم امکانات نبود که پدر و مادرم برام تهیه کنن...خلاصه غزل جون یه روز خودمو زدم زمین و گفتم الا و لله من کتاب میخوام... یه شب بابام با 20 تا کتاب اومد خونه...الهی دورش بگردم از همکاراش گرفته بود...از خوشحالی بالا و پایین میپریدم...همه رو همون شب خوندم اونم چندین بار...هر روز میخوندمشون اونقد که جمله های سنگین کتابارو هم حفظ شده بودم و یه پا فیلسوف شده بودم واسه خودم... آره فداتشم...پرتقالم...محبت پدر و مادرا دریاست... دعا کن بتونم براشون جبران کنم...
عاشق غزل
پاسخ
فرشته عزیزم فقط میتونم واست دعا کنم که: اول خدا پدر مادرتو واست حفظ کنه دوم به آرزوت برسی که شاید بتونی یک کمی از زحمتاشونو جبران کنی آمین
مامان و بابای محمد طاها
30 آذر 92 8:23
عزیزم چقدر ناز شدی عزیزم خدا حفظت کنه ناز دختر چه دندونایی داری کوچولوی دوست داشتنی من حال فرشته ها رو میگیرم اگه برات هدیه نذارن نازییییییییییییییییییییییییییییییییی
عاشق غزل
پاسخ
مرسی خاله جونم به محمدطاها سلام برسونید
مهدیس
15 دی 92 12:52
خیلی خیلی دوستت دارم عزیزم
مامان توتو
18 دی 92 8:49
سلام ماشااله چه دختر نازی داری وب قشنگی داری لذت بردم به ما هم سر بزن
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل زندگی می باشد